• وبلاگ : سرزمين عجايب
  • يادداشت : داستان دخترك
  • نظرات : 20 خصوصي ، 73 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    حامد تو رو خدا هل نده .من ديگه به اين وبلاگ برو نيستم . به جون تو حامد اين نينا آبروي من را جلوي مش غلوم باباي گلناز برد . من ديگه چه جوري روم مي شه برم بگم دخترت را ميخوام . د جون من حامد ول كن . ما رو باش كه واسه ي اين نينا كلي شب و روز نخوابيديم و جلو خودمون يه شمع گنده روشن كرديم تا محيط شاعرانه بشه و بتونيم واسش شعر بگيم .كلنگ از آسمان افتاد و نشكست ...... سه پايه مي دويد آفتابه غش كرد ** به هر حال ني ني خانم . ببخشيد بازم كه اشتباه شد . هي من مي گم به حامد بگين نذاره من بيام اينجا آبروريزي كنم باز شما اجازه نمي دين . ببينيد نينا خانم حامد به من گفت كه به شما بگم كه .... . خدايا قرار بود چي بهتون بگم . يادم رفت . حامد چي گفتي بهش بگم ... خواستگاري ....... واسه چي تو سر خودت مي زني حامد ...... واسه چي لبت را گاز مي گيري . نينا خانم بذارين من يه بار ديگه برم ازش سوال كنم . اخه حامد هميشه به من يه كاغذ مي داد كه من از روي اون مي خوندم . مثل كاغذي كه امروز بهم داد تا واسه شايا كامنت بذارم . ولي الان يادش رفته بهم بده . وايسيد برم ازش بگيرم و بيام . فعلا خداحافظ