• وبلاگ : سرزمين عجايب
  • يادداشت : فصل تازه من
  • نظرات : 6 خصوصي ، 84 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    با اصرار بر و بچ من مجبور شدم براي دفعه شونصدم دفتر جكم را باز كنم و واستون از اين كتاب پر بار جك بگم .

    مي گن كه يه روز يه حامدي مي ره خواستگاري . خلاصه پدر و مادر دختره جواب رد مي دن و مي گن دختر ما داره درس مي خونه .

    حامد هم خداييش كم نمياره . مي گه اشكال نداره بذاريد درسش را بخونه . من ميرم و دو ساعت ديگه بر مي گردم