مي داني؟...دروغ مي گويم
من ديريست به ضيافت اشک نرفته ام
به شب نشيني نسيم
به هلهله ناودان ها...به ميهماني ياسها
من ديريست ...
پشت روزها....پشت سالها....پشت کودکي ها
جا مانده ام
دروغ مي گويم...
ديريست که خواب نمي بينم
و روزهاست که ترانه آبي نمي خوانم
کنار حس گم شده تو از نم يادها / تنم را خيس نميکنم
مي داني ؟ ... دروغ مي گويم
ديگر در حجم مه آلود خاطره ها
که گنگ نمي وزد در دلم... گم نمي شوم
من روزهاست که ديگر..در خلوت غروبي پريشان
کنار در...به انتظار باز نمي مانم