حاشا نكنيد .. شما نيز با من بوديد .. ديديد .. هم از اين راه هيچ صحبتي از سكوت سنگ و سازش ستاره نبود .. اصلا قرار نبود .. من شاعر در خود شكستگان سرزمين شما باشم تنها شبي شنيدم .. ملائكي از ني نواي گريه آمدند .. گفتند : قول علاقه همان و .. كيفر كلمات ... همان .. كه باز غمگين ترين ترانه ها را پاي تو خواهند نوشت .. هي هشياري ات بشكند اي عشق .. كه اين همه مرا .. الفباي نخورده ي مستان خسته آموخته اي ..