حديث عشق......
سيد عبدالکريم پيرمرد کفاش معاصري بود که در تهران زندگي ميکرد بسياري از بزرگان معتقد بودند که حضرت ولي عصر(عليه السلام) به حجره کوچک کفاشي او رفت وآمد دارد .... ايشان به يکي از دوستان گفته بود روزي حضرت از من سوال فرمودند: ((سيد عبدالکريم اگر يک هفته بگذرد و ما را نبيني چکار ميکني)) عرض کردم آقا جان ميميرم.... حضرت فرمود: اگر اينگونه نبودي ما نمي امديم.....
سلام . باور كن اگه من نيومده بودم تا صبح اينجا كامنت مي ذاشتي واسه خودت . چي بگم . مطلبت را كه نظر دادم در موردش . مگه اينكه جك بگم .
مي گن يه آقاهه مي ره مكه وقتي مي خواسته دور خونه خدا يا همون كعبه طواف كنه چون مي بينه كل كعبه سياه پوشه جو مي گيرتش و مي زنه تو سر وسينه خودش و داد مي زنه و مي گه واي خدا كشته شد . واي خدا كشته شد .
تكراري كه نبود
مي داني؟...دروغ مي گويم
من ديريست به ضيافت اشک نرفته ام
به شب نشيني نسيم
به هلهله ناودان ها...به ميهماني ياسها
من ديريست ...
پشت روزها....پشت سالها....پشت کودکي ها
جا مانده ام
دروغ مي گويم...
ديريست که خواب نمي بينم
و روزهاست که ترانه آبي نمي خوانم
کنار حس گم شده تو از نم يادها / تنم را خيس نميکنم
مي داني ؟ ... دروغ مي گويم
ديگر در حجم مه آلود خاطره ها
که گنگ نمي وزد در دلم... گم نمي شوم
من روزهاست که ديگر..در خلوت غروبي پريشان
کنار در...به انتظار باز نمي مانم
روي علف ها چكيده ام.
من شبنم خواب آلود يك ستاره ام
كه روي علف هاي تاريكي چكيده ام.
جايم اينجا نبود.
نجواي نمناك علف ها را مي شنوم.
فانوس
در گهواره خروشان دريا شست و شو مي كند.
كجا مي رود اين فانوس،
اين فانوس دريا پرست پر عطش مست؟
بر سكوي كاشي افق دور
نگاهم با رقص مه آلود پريان مي چرخد.
زمزمه هاي شب در رگ هايم مي رويد.
باران پر خزه مستي
بر ديوا تشنه روحم مي چكد.
من ستاره چكيده ام .
از چشم ناپيداي خطا چكيده ام:
از بيم و اميد عشق رنجورم
آرامش جاودانه ميخواهم
بر حسرت دل دگر نيفزايم
آسايش بي کرانه ميخواهم
پا بر سر دل نهاده ميگويم
بگذشتن از آن ستيزه جو خوشتر
يک بوسه ز جام زهر بگرفتن
از بوسه ي آتشين او خوشتر
پنداشت اگر شبي به سر مستي
در بستر عشق او سحر کردم
شبهاي دگر که رفته از عمرم
در دامن ديگران به سر کردم
ديگر نکنم ز روي ناداني
قرباني عشق او غرورم را
شايد که چو بگذرم از او يابم
آن گمشده شادي و سرورم را
1- هر بار كه خود را با شخص ديگري مقايسه ميكنيد، بخشي از اعتماد به نفستان را از دست ميدهيد، به داراييهاي خود كه ديگران ندارند فكر كنيد و اين را باور كنيد كه يگانه هستيد. هميشه از برخي جنبههاي ظاهري خود قدرداني كنيد و خلق و خوي خود را بالا ببريد، در اين صورت، اعتماد به نفس شما افزايش مييابد و اين ديدگاه شما منعكس ميشود.2- به خبرهاي خوب دربارهي خودتان فكر كنيد، شما چيزهاي زيادي داريد كه خيليها نداند. بهترين تاثيري كه ميتوانيد بگذاريد، زماني است كه خودتان هستيد. بيشتر به چيزهايي كه داريد، نگاه و فكر كنيد تا به آنهايي كه نداريد.3- بخشش يكي از راههاي افزايش عزت نفس است.4- هرگز به پيشرفت خود شك نكنيد، حتي وقتي كه تاريكي شما را احاطه كرده است. بدانيد كه تمام عشق و حمايتي كه نياز داريد، در وجود شما خواهد بود.5- در مورد كاري كه بايد انجام دهيد، ترديد نكنيد، اقدام كنيد.6- به جاي پنهان كردن تفاوتهايتان، آنها را آشكار كنيد و نشان دهيد.7- امام علي (ع) ميفرمايند: ناتوانترين مردم، كسي است كه از بازسازي خويش عاجز باشد.8- افكارتان را تحت كنترل درآوريد، اجازه ندهيد در درونتان هيولاي زشت بدگماني و منفيبافي تمامي اعتماد به نفس شما را از بين ببرد.9- اگر همهي كارهايي را كه توانايي انجام آن را داريد، انجام دهيد، از خودتان شگفتزده ميشويد.10- سعي كنيد آن كاري را انجام دهيد كه ميخواهيد، سپس مودبانه، اما محكم، تمام درخواستهاي ديگر را نپذيريد.11- خود را سرزنش نكنيد، زيرا خودباوري را كاهش ميدهد. قبل از هر چيز خود را مشمول عفو قرار دهيد، بايد خود را از تصميمات غير عاقلانه و حرفهاي احمقانه گذشته تبرئه كنيد و خطاها و لغزشهاي گذشته خود را ببخشيد. كسي كه توانايي بخشيدن خود را ندارد، شب از بيخوابي رنج ميبرد و روز از ملالت و خستگي.12- هميشه يك عطر يا ادوكلن در كيف خود داشته باشيد، بوي خوش اعتماد به نفس شما را افزايش ميدهد.