صلام چو بوي خوش جوراب اين هامد در به در شده كه دارم خفه مي شم . پات را بكش كنار شطر مرق . اسلا انگار توي خونه اينا چيزي به اصم آب وجود نداره .مي دونيد كه هامد و خانواده اش تا هالا تو عمرشون چيزي به اصم غاشق و چنگال نديدن . يه غابلمه مي ذارن و صط و شصت نفر مي شينن دورش و غذا مي خورن . بعظي وغتها هم از هامد به عنوان گوشت كوب اصتفاده مي كنند . حالا بي خيال .
باور كنيد تا هالا اگه نيومدم به خاطر هامد بوده كه نمي ذاشت من بيام . و اينم بگم كه مهشيد را هم نمي ذاشت بياد .هامد خان خوردي نوش جونت . فكر كردي لوت نمي دم . آبروط را مي برم .
هال كردم شكل بچه حا را با شكلكحاي پارصي بلاگ نشون بدم.
= اين هامد كه هميشه با خودش دعوا داره
= اين نازنينه كه هيچ وقت ادم نمي شه
= اين لعبته
= اين نينا است
= اين مهشيده كه نشد من يه حرفي بزنم و اون درست و حسابي بفهمه منظورم را
= اين اسمش نانسي هست
=اين مانيه كه هر شش ماه يه بار مثل خرس قطبي از خواب بيدار مي شه و يه سر مياد اينجا
= اينم منم ديگه . آقا هاني گل