سلام نينا جان خانم گل.
واقعا متؤسفم كه نميتونم بمونم. با اينكه اصلا دلم نميخواست بيام تهران آخه واقعا از شلوغي تهران بدم مياد ولي اومده بودم كه ببينمتون. واقعا دلم ميخواست شما و دائي مصطفي(البته اگه اجازه بدهند كه دائي صداشون كنم) ببينم ولي چه كنم كه قسمت نبود اين دو روزه تاسوا عاشوا(به قول آيلين دختر دائيم) بيام و چشمم به جمال شما روشن بشه ولي قول ميدم قبل از اينكه كچل كنم و برم سربازي بيام تهران و شما عزيزان را ببينم.
خوب فكر كنم زياد حرف زدم.
همينجا فرصت را غنيمت شمرده سلام و بدرود و تصليتي به همه دوستان مخصوصا هرمز عزيزم ميگويم.
به اميد ديدار همه گي شما عزيزان.
خرا نگهدار يكا يك شما خواندگان باشد.