نيناي گلم هر کاري ميکنم که روي خودم تسلط داشته باشم نميتونم ..دارم خفه ميشم ...نميتونم نفس بکشم ....مگه ميشه يه نفر اينقدر سادگي بخرج بده ؟سادگي؟!!نه!!حماقت ..حماقت محض ..من ديگه بخودم هم شک ميکنم ..چه برسه به ...واي واي نينا مگه ميشه باور کرد ؟اخه کي رو متهم کنم ؟!!بکي بگم چرا از اين همه اعتماد من سو استفاده کردي؟به ايمان يا امير حسين ؟نازي؟يا اشيل و ماني ؟شايد به ارمان وحميد يا سعيد و داوود.....نينا کاش زودتر متوجه ميشدم که حداقل ميتونستم بياد بيارم اون روز کدومشون پيشم بودن ....باورم نميشه که کسي, کسي رو دوست داشته باشه و بعد اينطوري بخوان کمکش کنن ...نينا خودم بکسي شک دارم که حتي دلم نميخواد توي ذهنم اسمشو رد کنم از بس دوستش دارم ..از بس عزيز دلمه...