• وبلاگ : سرزمين عجايب
  • يادداشت : عشقي جدا از معشوق
  • نظرات : 11 خصوصي ، 71 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4   5      >
     
    سلام نيناي عزيز...به خدا اون آدرسي که واسه من گذاشتي باز نميشد...خيلي سعي کردم نشد...اگه نه همون روز ميومدم بهت سر ميزدم...ببخش منو...خوب؟....خوب؟....خودتم ميدوني که هر جا باشي يکي از دوستهاي هميشگيت خودمم....قربون تو دوست مهربون....داداشت...امير....در ضمن از اينکه تولدم رو بهم تبريک گفتي ممنونم ....شاد باشي خانوم گل...داداشت....امير....يه چيز ديگه....در مورد مطلبت...ببخشيد ها...ولي تو که نميدوني چقدر درد آوره حرفشو نزن....قربون تو...داداشت ....امير....چقدر قربون شدم من امروز(چشمک بارون)
    واي من چقدر عقب افتادم كلي بايد بنويسم تا مشقام تموم بشه

    لينك وبلاگ زيبا و محجوبتو در وبلاگم زدم با اسم سرزمين عجايب تا كلاس وبم بره بالا......... در سرزمين تازه اي كه اسكان يافته اي و كلبه اي پر مصفا براي دل خويش ساخته اي چگونه ميتوانم تو را تنها رها سازم و خود را از ديدن چنين سرزمين زيبا كه معطر به عطر زيبايت شده است محروم نمايم

    سلام درس اول رو چند بار بايد بنويسم خانم معلم؟ ميشه بهم 20 بدي آخه خيلي وقت 20 نشدم و ديگه اينكه ممنون كه لينك منو زدي اگه امكان دار همون دل ديوونه بزار ببخشيد ها

    سلام نينا خانم. به پارسي بلاگ خوش آمديد.

    من جناب شيوانا را نمي شناسم ولي يه كم نظر متفاوت دارم. اگر كسي عشق واقعي و نه هوس به كسي داشته باشد اگر صلاح و خير معشوق و ميل خود او به ازدواج با ديگري است، با ازدواج او نبايد ناراحت بشود. عاشق واقعي رضاي معشوق و خير او را بر رضا و خير خود ترجيح مي دهد و اگر اينطور نباشد، او عاشق خود است و معشوق را براي خود و براي نفس خود ميخواهد. عاشق واقعي به خوشحالي و رضايت معشوق، راضي و شاد است.اصلاً اگر حس كرد خرد شده و له شده معلوم ميشه هوس در كار بوده نه عشق آسماني. اين است انتهاي عشق يعني فاني شدن در معشوق و نديدن خود... .

    واما در مورد مشكل شما. احتمال ميدم ويندوز ايكس پي داشته باشيد و تنظيمات سكيوريتي اش روي هاي باشد. در اينصورت به ديفالت برگردونيد درست ميشه. اگه اينطور نيست، دقيقاً براي من شرايط سيستمتون و اتفاق يا پيام و يا حالتي كه رخ ميده را بنويسيد تا من بررسي كنم.

    منتظر نوشته هاي مفيد، زيبا و سازنده شما هستم. موفق باشيد.

    سلام ناناي جون بميرم واسه اين تنهائي كه گفتي تنهائي اخي اخي اخي خوبه نه جون من خوبه اخه من چند بار بيام اينجا و تو نشناسي منو ها
    در قلبم جادار
    مثل همه دوستام كور
    كورش جان تو هم مثل هم
    مسعود جان چرا نميشه تو وبلاگت كامنت گذاشت؟
    + غرب زده 
    12. غرب زده سه‏شنبه 17/9/1383 - 4:26 ع
    سلام. خونه تازه اره يه خونه رو ادم با هزاران اميد ميسازه تا توي اون خونه دوست رو راه بده يه دوست تا حالا در انتخاب دوست و بهترينش فكر كردي؟؟ ميشه يه بار ديگه فكر كني كه دوست تو بايد چه خصوصياتي داشته باشه؟؟اگر به يه جمع بندي رسيدي بگو ببينم چند درصد خصوصيات رو اگر يكي داشته باشه ميتونه دوستت باشه؟؟
    پست الكترونيكي laobali.parsiblog
    سلام نينا جان! ..............خوفي مهربون؟..........خوش ميگذره؟..................خونه جديدت مبارك!............متن خيلي قشنگي بود!...................ميدونم ميخواستي چي بگي!................اميدوارم اين دوست شما هم اينو درك كنه كه ميشه بعضي وقتها يه چيزهايي رو از گذشتمون فرمت كنيم!!.......به شرطي كه خودمون اينو بخوايم!..............خوشحال باشي و خوش تيپ دوست گلم...
    + كورش كوچولو 

    سلام نينا جون تولد وبلاگتو تبريك ميگم . مطلبت هم قشنگ بود . موفق و سلامت باشي . راستي عزيزم من از وبلاگم رفتم ) هر چند كه دو تا مطلب براي تولد گذاشتم ( ولي از دنيا كه نرفتم !!

    بابا جان ي آف برامون بزار ) گريه ي شديد ( .

    حذر از عشق ندانم

    و من در اوج تنهايي خود با تمام وجود درك كردم كه

    اشك رازي است

    لبخند رازي است

    عشق رازي است

    و عشق صداي فاصله هاست

    نيناي مهربونم...خانومي گلم...واقعا نمي دونم چطور ازت تشكر كنم ... تو من رو به زندگي برگردوندي ...به عشق ...به دوباره ساختن... در اون نيمه شب باراني كه صداي باران و صولت سرما بيداد ها ميكرد دستي گرم و مهربان بر سر پسرك تنهاي قصه ما كشيده شد و بارقه هاي اميد را در قلبش روشن ساخت... آره عزيزم اون دست مهربون كه به نظر من دست خدا بود ....دست تو بود ...دست نيناي گلم ...

    حال پسرك تنهاي قصه ما باز قلبش متپد در پي عشقي ديگر به اميد فردايي روشن ... پسركي كه در نيمه شبان تمام راز و نيايشش با خدا اين بود كه

    مگذار تا كه ساده بميرم در اين سراب

    من تشنه ام لبان تو را آب آب

    حال مي داند كه ديگر تنها نيست چون دوستاني دارد بهتر از آب روان

    و خدايي كه در اين نزديكي است

    و پسرك ديگر نخواهد مرد زيرا ميداند

    هرگز نميرد آنكه دلش زنده شد به عشق

    ثبت است بر جريده عالم دوام ما

    هزار بار ممنون خانومي

    بازهم شبي نيمه شبي زير بارون دستي بر سر پسرك قصه ما بكش

    واي باز كه رفتم رو سي چهل تا اينجا ديگه بايد استثناً اول ميشدم ... همش تقصير اين ياهو مسنجره نينا خودش ميدونه....
     <      1   2   3   4   5      >